اریکسون معتقد است در سنین نوجوانی فرد نسبت به هویت خود، آگاهی به دست میآورد و خود با وحدت بزرگتری از گذشته در ارتباط با گروه ، شغل، جنس، فرهنگ و مذهب در نوجوانی شکل می گیرد. تعارض روانی این دوره مربوط به شکلگیری احساس هویت و پراکندگی اجزای مختلف آن است. وظیفه حیاتی دوره نوجوانی آن است که این تعارض را حل کند و یک هویت واحد و منسجم برای خویش ایجاد نماید و این کار وقتی مقدور است که او بر جوانب منفی این تعارض و بحران غالب شود و هماهنگی درونی و مداوم در ایفای وظایف مختلف خود به ست آورد.[1]
در شکلگیری هویت خود، نوجوان ممکن است ناموفق از کار درآید و به پراکندگی هویت دچار شود. او ممکن است به ناسازگاری اجتماعی گرفتار آید و یک هویت منفی به دست آورد. همچنین احتمال دارد که نوجوان درگیر تعارض ارزشهای کهن و ارزشهای جدید شود و نتواند تعادلی برای خود به وجود آورد و به خیالپردازی و تنهایی و گذشتهگرایی یا نوگرایی افراطی دچار شود. در جریان تشکیل هویت به ویژه در آغاز آن، نوجوان به نفی ارزشهای والدین نیز میپردازد. اگر والدین صبر و تحمل خود را از کف بدهند و او را زیر فشار شدید نظرها و معتقدات خود بگذارند، ممکن است مشکلات بیشتری بروز کند.[2]
نوجوانانی که از تحصیل باز میمانند و مجبور میگردند تا در وسط راه با درس و مدرسه خداحافظی کنند، در درازمدت به دلیل نیافتن شغل آبرومندانه و نیز تفاوت شغلی با همکلاسان قدیمی، به نوعی دچار آشفتگی روحی و کمبود عزت نفس میگردند.
والدینی که مشوق نگرشهای مثبت نسبت به یادگیری و مدرسه و رشد مهارتهای تحصیلی نیستند، بیشتر احتمال دارد که فرزندانشان افت تحصیلی، مردودی و مشکلاتی در مدرسه داشته باشند. تعداد زیادی از والدین از افت تحصیلی فرزندان خود ناراحت هستند که باعث تفکر و واکنش خود دانشآموز نیز میشود. وظیفه والدین در این گونه مواقع ریشهیابی مسأله است. این چنین دانشآموزانی در روبرو شدن با دوستان سال قبل که در کلاسهای بالاتری قرار دارند دچار رنجش خاطر میشوند و در خود احساس شرمندگی میکنند. لذا در اینگونه مواقع انتقال و تغییر دادن مدرسهی فرد کار مفیدی است.[3]
نحوه برخورد والدین با مسایل تحصیلی نوجوانان نقش مهمی در پیشرفت یا افت تحصیلی و مشکلات آموزشی آنان دارد. برخی از تحقیقات (دورن بوش و همکاران، 1987) نشان می دهند که بین طرز تلقی نوجوانان از ویژگیهای والدین و محیط خانوادگی با پیشرفت تحصیلی آنان همبستگی معناداری وجود دارد. این محققان، خصوصیات و شیوه رفتار والدین با فرزندان را بر اساس توصیفهای 7000 نوجوان در سه مقوله والدین هدایت کننده، والدین قدرتمدار و والدین آسان گیر یا آزادگذارنده دستهبندی کردهاند. آنگاه نمرههای درسی دانشآموزان گروه نمونه با توصیف آنان از والدین خود مقایسه شده و چنین نتیجه گیری شده است که بهترین نمرههای درسی از آن فرزندان والدین هدایت کننده بوده و برعکس، فرزندان والدین قدرتمدار و فرزندان والدین آسانگیر و نیز فرزندان والدین بیثبات کمترین پیشرفت تحصیلی را داشتهاند.[4]
محققان مذکور با جمعبندی اظهارات دانشآموزان مورد تحقیق، خصوصیات سه نوع والدین مذکور را به صورت زیر خلاصه کردهاند:
1- والدین هدایت کننده به نوجوانان خود کمک میکنند تا در برخورد با هر موضوعی همه جوانب آن را بسنجند، از این که فرزندانشان برخی از مسائل را بهتر از آنان بشناسند احساس رضایت میکنند، در باره مسائل فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی با فرزندانشان گفتگو میکنند، فرزندان نوجوان خود را در تصمیمگیریهای مربوط به خانواده شرکت میدهند، وقتی فرزندانشان نمرههای خوبی میگیرند و موفقیتی بدست میآورند به آنان پاداش و آزادی بیشتری میدهند و اگر فرزندان نمرههای پایین بگیرند با تشویق آنان به فعالیت بیشتر، به آنان کمک میکنند و آزادی آنان را محدودتر میکنند.
2- والدین قدرتمدار از فرزندان نوجوان خود میخواهند که با آنان بحث نکنند و بزرگسالان را زیر سؤال نبرند، به نوجوانان گوشزد میکنند که وقتی بزرگتر شدند متوجه اشتباهات کنونی خود خواهند شد، وقتی فرزندشان نمره خوبی میگیرد از او میحواهند که باز هم نمره بهتری بگیرد و موقعی که او نمره بدی میگیرد بشدت ناراحت میشوند و به سختگیریهای خود میافزایند.
3- والدین آسانگیر توجهی به نمرات درسی فرزندان خود ندارند و به آن اهمیتی نمیدهند، هیچگونه نظم و قاعدهای برای اوقات فراغت و مدت زمان تماشای تلویزیون فرزندان در نظر نمیگیرند، در برنامههای که از طرف مدرسه ترتیب داده میشود شرکت نمیکنند و بر انجام تکالیف درسی فرزندان نظارتی ندارند و آنها را کنترل نمیکنند. این دسته از والدین به و روش با مسائل تحصیلی فرزندان برخورد میکنند. گروهی از آنان اساساً کاری به درس و مشق فرزندان خود ندارند و گروهی دیگر به درس و تکالیف بچهها توجه میکنند، اما معتقدند که بچهها را باید به حال خود گذاشت تا خود مسؤولیت کارهای خود را به عهده بگیرند.[5]
[1] - ر.ک. لطف آبادی، روانشناسی رشد، ج2، ص134.
[2] - لطفآبادی، همان، ص135.
[3] - ر.ک. اکبری، عوامل ناسازگاری کودک و نوجوان، ص74.
[4] - ر.ک. لطفآبادی، روانشناسی رشد، ج2، ص191.
[5] - ر.ک. لطفآبادی، روانشناسی رشد، ج2، صص 191 – 192.